(بدون عنوان)
یادم هست راهنمایی که بودیم معلم های پرورشی که مسئول تربیت ما تووی مدرسه بودند تا نکات تربیتی به ما یاد بدن میگفتن که بلند خندیدن برازنده ی زن نیس...به دختر های 13-14-15 ساله یاد میدادند بلند نخندناموزش...
View Article(بدون عنوان)
تو امروز با یک لاک قرمزٍ قرمز (که میشد هشتمین لاک قرمزم چون یکیشو که خشک شده بود انداختم دور) و یک رژ نارنجی منو خوشحال کردی...خیلی خوشحال کردی...وقتی با تردید ریملی که خریدی میدی بهم میگی نه که بگم...
View Articlekaveeee
"همیشه دلم میخواسته دختری را ببینم که به اندازه ی این دوست دختری که در بابل دارم جذبم کند...نمیدانمشاید یه روزشاید هیچ وقت "اینو واسم میفرستهمنم واسش میفرستم " براتیگان :) "میگه اررررره رویای بابلو...
View Article(بدون عنوان)
هیچ دردی درین حد نیستمن از این زندگی خستم... کم پیش میاد من از خواننده های جدید خانوم خوشم بیاد...اما یکیو خیلی دوست دارم.مخصوصن اینجارو که میخونه کمی یاد زندگی خودم میفتم
View Article(بدون عنوان)
فلان فیلسوف قرن چندم میفرماید...ادمی را دو چیز به گوه خوردن بیندازد...1-باید ها2-نباید ها از اینجا
View Article(بدون عنوان)
از فتا ( پلیس اینترنت ایران ) واسم ایمیل اومده که از 15 اردیبهشت اگه از هر گونه فیلتر شکن استفاده کنین خودتون میدونین و پدرتونو درمیارم...بعذم گفت که به دوستاتم بگو...دوستام گفتن بهتوناووووووووووووووووووغ
View Articleمومو رزا خانوم درست گفته بود
من میل چندانی به خوشحالی نداشتم.زندگی را ترجیح میدهمرومن گاری /زندگی در پیش رو از حالتی که تکرار میکرد : "نمیشود کاریش کرد...نمیشود کاریش کرد " خیلی خنده ام گرفت.انگار چیزی هست که بشود کاریش کرد.رومن...
View Articleکمی ... زاها حدید
زاها حدید یک معمار عراقی-بریتانیایی سبک دیکنستراکشن (ساختار شکن ) هستش که در سال 1950 در بغداد متولد شد.تحصیلات ابتدایی رو در یک دیر فرانسوی و بعد از گذروندن دوره ی ریاضات در دانشگاه امریکایی بیروت به...
View Articleبه سلامت بانو
الان داشت در شهر درباره ی عسل بدیعی حرف میزد اینکه به هفت نفر عضو اهدا کرده و زندگی بخشیده...من همین جوری گریه م گرفته بود...باورم نمیشه!دختره ی چشم خمار ناز پر درد :(حس عجیبی بهش دارم اه لعنت به...
View Articleمن کجا رفتم؟کی اینهمه گُم شدم؟
دو سال پیش که کاردانی میخوندم...دو بار کنفرانس دادم.یه استاد خیلی سخت گیر داشتیم ازینا که هیچی نمیخنده و همش ایراد میگیره!هر کی رفت کنفرانس داد یه ایرادی گرفت...خیلیارو گریه انداختنوبت من شد...مثل خر...
View Article(بدون عنوان)
نمی دانم چرا برگ های تقدیر من مثل ورق هایی بود که از هواپیما میریختند ورق های سبز و سرخ و سفید جاوید شاه.من همیشه کاغذ های سرخ گیرم می امد و کسانی بودند که همه ی رنگ هارا داشتند...عباس معروفی/پیکر فرهاد
View Article(بدون عنوان)
ارائه ی من بهترین کار کلاس شد :)من بالای کلاس ایستادم و با اعتمادبه نفس و یک لبخند روی لب همین جور که به چشم همه نگاه میکردم خیلی خوب و اروم صحبت کردم...همه بهم گفتن که عالی بودم...بایبت این موضوع...
View Article(بدون عنوان)
امشب داوود نژاد اخر برنامه ی هفت که داشت درباره ی عسل بدیعی میگفت یه حرفی زد...مجری ازش پرسید حال خودت چطوره؟گفت موقع سال تحویل گفتم خوشی از ما رو برگردونده (یا یه همچین چیزی) اما الان میبینم که اون...
View Article(بدون عنوان)
حوصله ی خیلی چیزارو ندارم...حوصله ی حرف زدن...حوصله با دوست بیرون رفتن...حوصله ی نشستن و دسته جمعی فیلم دیدن...حوصله ی با دوست پسر بیرون رفتن...حوصله ی خونه موندن...حوصله ی خونه نموندن...حوصله ی خیلی...
View Article(بدون عنوان)
اگر زمان و مکان در اختیار ما بود ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت میشدم...و تو میتوانستی تا قیامت برایم ناز کنم...یک صد سال به ستایش چشمانت میگذشت...و سی هزار سال صرف ستایش تنت...و تازه در پایان عمر به...
View Article