بلخره بعد یک سال گوشیم یه جورایی درست شد.3 سال پیش یه گوشی اچ تی سی - اسنپ خریدم.گرچه چیز مالی نیس.اما من خیلی دوسش داشتم و دارم البته.اما گوشیه چند بار پشت سر هم خورد زمین و به کل داغون شد...
بعد حالا جالبیش اینه دیگه مگه قطعاتش پیدا میشه...یعنی انگار ازین گوشی یه دونه بوده اونم من خریدم.
اصن یه وضی...
همه جارو زیر و کرده بودم و هیچی...اما امروز بلخره با کاف رفتم و درستش کردم.خیلی خوشحالم.خیلی.نمیدونم چرا دوسش دارم.رفیق روزهای خیلی پر پیچ خم من بوده...اهنگش که همیشه ی همیشه اهنگ فیلم پاییونه...و عکس بابام که توشه و من همیشه زوم میکردم رو دستای بابامو خیره میشدم بهش...و خیلی روزهای دیگه...
دوسش دارم با اینکه خیلی هم اذیتم کرده همیشه.
بعدم با کاف رفتیم و من صاحب یه الستار سورمه ای و شلوار سورمه ای ( سلام منظر) خوشگل ازینا بالاش بلنده خریدم . الان نمیدونم چطوری توصیفش کنم.
بعدم رفتیم یه کافه ی خیلی خوب که قبلا ها کاف گفت که با دوستاش زیاد اونجا میرفته.من خیلی از خوشم اومد ازش...
انقدر راه رفتیم.چون بی ماشین بودیم.بعد یه بار هم اون وسط دعوا کردیم...امروزکلی با هم بودیم...من خیلی خوش گذشت بهم.یه جور خوبی بیرون بودیم...علاف و پیاده و سر در گم.هی اون وسط مسطا تصمیم میگرفتیم کجا بریم...خوب بود.بهم خوش گذشت...
بعد اما قرار دیگه از این 5 شنبه تا یک ماه یا حتی بیشتر همو نبینیم...یعنی نمیشه...
اوف...امتحان خوبیه.میخوام ببینم چقدر دلم براش تنگ میشه.جدیدا اصلا دلم براش تنگ نمیشد.نمیدونم چرا.
بعد اینکه اوضاع درسی داغووووون.
به خاطر ا/ن/ت/خ/ا/ب/ا/ت ریده شده به ترم.البته من خیلی راضی ام بابت کوتاه شدن ترم..ولی واقعا سخته.همه ش درس...همه ش کلاس جبرانی...یعنی دهانمان و دهانشان سرویس.
2 خرداد ترم تموم میشه بعد 4خرداد امتحانا شروع میشه :|
بعد داشته باش ما هنوز حتی یه کانسپت سر کلاس طرح نزدیم :|
میخوایم چی کار کنیم !نمیدونم...البته خوبیش اوضاع همه همینه.ادم احساس تنهایی نداره.
خلاصه وضعیت اسفباریه که ما دچارشیم....دیگه چی باید بگم...
اهان تو این بی پولی لنزم پاره شد.درحالی تازگی خریده بودم.تازه اینو گرون خریده بودم...اصلا لیاقت ندارن.بهتره همون ارزونشو بخرم.
فعلا نمیتونمب بخرم.البته فعلا نیازی هم ندارم.چون نمیخوام جای خاصی برم....
دیگه اینکه عجییییییییییب دلم واسه ال و هی حرف زدنامونو بودنش و اون پستای عجیبش که من همیشه وا میمونم که این بچه چی حس میکنه!چی درک میکنه!بس که همه ی حس هارو شفاف میگه.یعنی میمونم...
بیا دیگه.اه اقای اینترنت چرا نمیاد نتتو وصل کنه.
اهان یه چیزی.این پلیس که واسم ایمیل زده بود که حق ندارم از ف/ی/ل/ت/ر شکن استفاده کنم.من تازگی کمی خوف ورم داشته.من ترسوام.اصلا هم شجاع نیستم.اعتراف میکنم
اصلا هم انققققققققققدر سرعتم پایینه که اصلا دیگه نمیرم فیس بوک و این صوبتا.
دلم میخواست بنویسم الکی و زیاد...حس میکنم دیگه زیاد شد دیگه...
بعد از تحریر:همیشه زنگ سورمه ای منو یاد فرم مدرسه مینداخت.این رنگ و فقط واسه پیراهن دوست داشتم چون خیلی هم به پوستم میاد.بعد از وقتی منظر اون توصیف خوشگلو از رنگ سورمه ای داشت من خوشم اومد خیلی...بعد خلاصه رفتم کلی سورمه ای خریدم.
متقلب هم خودتی منظر :دی