همین موقع ها بود.پر از حس های بد شده بودم.توی خواب تووی بیداری.حس مرگ ولم نمیکرد.
من از مردن خودم نمیترسیدم.اما حس عجیبی بود که نمیشه توصیفش کرد.فقط میترسیدم.
حس مرگ داشتم.
چند وقت بعدش بابام مرد
همین موقع ها بود.پر از حس های بد شده بودم.توی خواب تووی بیداری.حس مرگ ولم نمیکرد.
من از مردن خودم نمیترسیدم.اما حس عجیبی بود که نمیشه توصیفش کرد.فقط میترسیدم.
حس مرگ داشتم.
چند وقت بعدش بابام مرد